سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارترین کس به دوستی، آن است که سودش برای تو و زیانش برای دیگری باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4546
تعداد کل یاداشته ها : 13
103/2/8
8:41 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
امیر کریمی 75[14]
نه روزگارمان چندان بلند است که کارکسی را کوتاه کنیم و نه کارمان که روزگار کسی را .

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
تیر 90[8]
لوگوی دوستان
 

عاشق  را  دیوانه می خوانند زیرا عاری از ترس  و  تردیدی ست 

که همواره  بر معشوقه  مستولی ست .

معشوقه  بیم  و  تردید  دارد زیرا خود را سزاوار ِعشق نمی بیند .

اوج ِ بیم  و  تردید  و  حضیض ِ امید وی  وقتی ست 

که  با  آرایه  "  دوستت دارم  "   آشفته  می گردد 

 و بعنوان صیاد دست به  گشایشی می زند که  صیدش بدان پای بند ست .

از این روست  که  هر دو همواره  تنهایند 

اگرچه  تنهایی  معشوق  به واسط? عرض عاشق است

  و  تنهایی عاشق  به دلیل مرض معشوق .


90/5/8::: 1:23 ع
نظر()
  
  

إنی خیرتک فاختاری

من فرصت انتخاب کردن را به تو دادم , پس انتخاب کن

ما بین الموت على صدری

بین مرگ در آغوش من

او فوق دفاتر اشعاری

یا مرگ بر روی دفترهایی که در آن شعرهایم را می سرودم

اختاری الحب اواللا حب

انتخاب کن , زندگی همراه با عشق یا زندگی بدون عشق

فجبن الا تختاری

که عدم انتخاب تو دلیلی بر هراس تو می باشد

لا توجد منطقة وسطى

هیچ حد میانی وجود دارد

ما بین الجنة والنار

بین بهشت و آتش دوزخ

ارمی اوراقک کاملة

تمام کاغذهایت را بر زمین بکوبان

وسأرضى عن أی قراری

و من به هر تصمیمی که تو بگیری قانع خواهم بود

قولی , انفعلی , انفجری

حرفی بزن , واکنشی نشان بده , طغیان کن

لا تقفی مثل المسمار

همچون میخی که در اعماق زمین فرو رفته است نایست

لا یمکن أن ابقى ابدا

هرگز امکان ندارد که من

کالقشة تحت الأمطاری

همچون گیاهی ناچیز در زیر قطره های باران باقی بمانم

مرهقة ها أنت وخائفة

تو پریشان هستی و وجودت را ترس فرا گرفته است

وطویل جدا مشـواری

درحالیکه مسیر من بسیار طولانی می باشد

غوصی فی البحر أو ابتعدی

یا در اعماق دریا فرو برو و یا اینکه منصرف و دور شو

لا بحر من غیر دواری

هیچ دریایی بدون آشفتگی و سرگیجگی وجود ندارد

الحب مواجهة کبرى

عشق , رویا رویی عظیمی است

إبحار ضد التیاری

و همچون حرکت برخلاف جریان دریا می باشد

صیب وعذاب ودموع

سرشار از سختی و درد و رنج و اشک است

ورحیل بین الأقماری

همچون هجرتی در آسمان و در بین ستارگان است

یقتلنی جبنکِ

ترس تو در حال نابود کردن من می باشد

تتسلى من خلف ستار

هر از چند گاه , نگاه دزدانه ای از پشت پرده می اندازی

إنی لا اؤمن فی حب

من به آن عشقی ایمان ندارم که

لا یحمل نزف الثوار

که همراه با خروشیدن یاغیان نباشد

لا یضرب مثل الإعصا

و همچون طوفانی همه جا را در هم نکوبد

لا یکسر کل الأسوار

و همه چیزها را درهم نشکند

آه لو حبکِ یبلعنی مثل الإعصار

آه که ای کاش عشق تو , همچون گردبادی من را در خود فرو می برد

إنی خیرتک فاختاری

و من قدرت انتخاب را به تو دادم , پس برگزین


  
  

إنّ لله عـبـاداً فـطـنـا طلقوا الدنیا و خافـوا  الفتنا
نظروا فیها فلما علمـوا أنها لیست لحــی وطــنا
جعلوها لجّةً و اتخـذوا صالـح الأعمال فیها سفنا


خداوند بندگان زیرکی دارد که دنیا را طلاق داده و از فتنه‌های آن ترسیدند.
در آن اندیشیدند تا زمانی که فهمیدند دنیا محل ماندگاری هیچ زنده‌ای نیست.
دنیا را همانند دریایی فرض کردند و اعمال شایسته را کشتی
نجات قرار دادند


  
  

أنا الانسان والنسیان  ثوبی

من همان انسان هستم 

و فراموشی لباسی است که بر تن دارم

أنا وکلمة أنا اول ذنوبی

من همان من هستم

 و کلمه ی من سر آغازیست برای تمامی گناه هایم

اطالب بالعدل لو کنت مظلوم

هنگامیکه خود را ستم دیده ببینم ,

خواهان عدالت هستم

واظلم لو کنت ببرج عالی

و هنگامیکه به قله اوج می رسم ,

 شروع به ستمگری می کنم

نسانی اللی عل کتافی رفعته

آن شخصی را که همچون باری

بر روی دوشم قرار دادم من را فراموش کرد

ونسیت اللی على کتافه رفعنی

و آن کسی که من را بر روی دوشش نهاد از یاد بردم

کم غصن بیدی وثمر قطعته

چه شاخه هایی که در بین دستانم دارم

 و چه ریشه هایی که نابود کردم

ولحم طیر البراری ما شبعنی

و هیچ گاه از خوردن گوشت پرندگان سیر نشدم

اذا املک القوة انسى عقلی

هنگامیکه به جاه و مقام می رسم

 فکر و اندیشه ام را از یاد می برم

اذا أملک المال استعبد اهلی

و زمانیکه به پول و ثروت می رسم

 خانواده خویش را در دور دست ها رها می کنم

وقت الخطا ادفع غیری للنار

زمانیکه کار نادرستی انجام می دهم باعث می شوم

 که شخص دیگری در آتش اشتباه من بسوزد

لا اقتنع ولا أشبع کیف ما صار

نه به این راضی می شوم که به گناه خویش اعتراف کنم

و نه از آن عبرت می گیرم , هر چه می خواهد بشود

ارید الارض کل الارض ملکی

می خواهم که تمامی زمین و جهان را از آن خود کنم

وانا اللی یکفینی منها بضعة أشبار

جهانی که تنها چند وجب از آن برای من کافی می باشد

بهمسلک فی اذنک أنا مثلک

به آهستگی در گوشت نجوا می کنم که من نیز مانند تو هستم

یمهلک ربی بس لا ما یهملک

خداوند به تو فرصت نیکی می دهد

ولیکن هرگز از تو غفلت نمی کند

ما اظلمک یا انسان و ما اقساک

هیچ موجودی به اندازه تو سنگدل

و بیرحم نمی باشد ای انسان

من هالدنیا اش راح تاخذ منها ویاک

چه چیزی از این دنیا می خواهی به همراه خود ببری

جیت الوحدک و ترجع وحدک

تو تنها به این دنیا آمده ای

و تنها از این دنیا خواهی رفت

تراب بتراب وإیش نساک

چه باعث شد که فراموش کنی

که ما از خاکیم و به خاک بازخواهیم گشت


  
  

چشمم   داده اند  که  ستم  را  ببینم   زیرا  دیدارِ عدل  به  چشم  میسر نیست !  گوشم  داده اند  که  دروغ  را بشنوم  زیرا  شنود ِ حقیقت  به گوش میسر نیست !  احساسم  داده اند  که  خطر را  بفهمم  زیرا حس امنیت  به  درک  میسر نیست ... !